یادداشت | آسیبشناسی مبانی معرفتی علوم انسانی از دیدگاه قرآنی
به گزارش سرویس فرهنگی اجتماعی خبرگزاری رسا، موضوع علوم انسانی فعل انسان است و فعل انسان، چون با اراده او پیوند می خورد می تواند الهی و یا غیر الهی و بلکه ضد الهی باشد؛ لذا علوم انسانی قابلیت آن را دارد که به الهی و غیرالهی و ضد الهی طبقه بندی شود.
نگاهی اجمالی به آثار و مباحثی که راجع به تحول علوم انسانی در کشور منتشر شده ـ با تمام اختلافاتی که با یکدیگر دارند ـ از یک حقیقت واحد خبر می دهند و آن حقیقت این است که علوم انسانی رایج، نیازمند بازنگری است و باید کاری کرد. در این میان، جایگاه قرآن در علوم انسانی، مغفول واقع شده است. این غفلت خودش را در دو جا نشان می دهد: یکی، عدم سنجش و نقد تفکر دیگران بر اساس منطق قرآنی و دوم، باور نکردن مفاهیم قرآنی و اعتراف به آنچه که خدای متعال در قرآن کریم وعده داده است. این آسیب شناسی مهم علوم انسانی جامعه علمی ماست.
به دیگر سخن علوم انسانی موجود و رایج با اشکالات جدی روبروست؛ اشکالات انسان شناختی، معرفت شناختی، هستی شناختی، ارزش شناختی، غایت شناختی و ... و این قرآن است که می تواند بهترین پاسخها را ارائه کند و به عنوان مبنای تولید علوم انسانی مطرح شود.
در حوزه مبانی معرفت شناختی، قرآن کریم، شک گرایی، حس گرایی و حس گرایی همراه با ادعای دینداری را از آسیبهایی می داند که علوم انسانی با آن روبروست یا می تواند روبرو باشد. اگر بر اساس مبنای معرفت شناختی «شک گرایان» علوم انسانی تولید شود، در بهترین وضعیت، معطوف به امور دنیوی است که هدفش سر و سامان دادن و نظم بخشیدن به زندگی دنیوی انسانهاست.
اصطلاح شاک، در فرهنگ قرآن به معنای شاک در امور تجربی و حسی استعمال نشده و از آنها سخنی هم نقل نشده، بلکه این شکاکان، که خودشان، خویشتن را شاک می نامند، در اصول دین شک دارند و طالب برهان هم نیستند و تحصیل جزم و یقین را محال دانسته و شک را قابل زوال نمی دانند؛ بنابراین اصطلاح فلسفی و قرآنی شاک با یکدیگر تفاوت دارد (آیت الله جوادی آملی، شناخت شناسی در قرآن ص ۱۷۲).
این علوم انسانی از یک سو چنان تقلیدمحور و از سوی دیگر خودشیفته است و خود را حق می پندارد که به خود زحمت تفکر و تعقل و استدلال نمی دهد؛ علوم انسانی اینان وقتی مطلوب است که فاقد گزارهها و آموزههای وحیانی باشد؛ لذا علوم انسانی برآمده از این دستگاه معرفت شناختی، از ارائه پشتوانه فلسفی و اعتقادی و ارزشی الهی و انسانی برای انسان و نیز تحلیل جهان عاجز است و نمی تواند برای زندگی بشر، معنایی، به جز پوچی و نهیلیسم، ارائه دهد.
در این علوم انسانی رابطه انسان و خدا و نیز آموزههای وحیانی و بلکه دین به طور کلی کنار گذاشته می شود و انسان نه جانشین که جایگزین خدا قرار می گیرد. آن هم نه همه انسانها بلکه انسانهایی که بیشترین قدرت و ثروت را در اختیار دارند.
سیستم معرفت شناختی «حس گرایان» مدعی است که پاسخ موجه و قابل قبولی برای سؤالات و دغدغههای بشر دارد. در علوم انسانی مبتنی بر این دستگاه شناخت شناسی، سخن از شک و تردید نسبت به عالم غیب نیست، بلکه غیب با اطمینان کامل نفی می شود. علوم انسانی مبتنی بر این شناخت شناسی مدعی است که غایت، همین دنیاست. تار و پود معنای زندگی هم کاملاً از مادی و امور حسی و مادی مثل قدرت، ثروت، شهرت، شهوت، لذت و ... سرشته میشود و در نتیجه از خطرات و تهدیداتی که در جهان دیگر انسان با آن روبرو می شود، غفلت می ورزد.
علوم انسانی انسان شاک و انسان حسی با هم مشترکاتی دارند، اما به نظر می رسد آنچه این دو را از هم جدا می کند این است که ظاهراً علوم انسانی انسان شاک، مدعی نیست که به دغدغه ها و سؤالات بشر پاسخ می دهد، اما علوم انسانی انسان حسی، با قطعیت مدعی است که برای سؤالات بشر پاسخ موجه ارائه می کند.
قرآن کریم علاوه بر انسان شاک و انسان حسی، از «انسان حسی مدعی دیانت» هم بحث کرده است. این گروه کسانی هستند که پیامبران الهی را قبول ندارند، در عین حال مدعی اند خدا را قبول دارند، و از طرف دیگر بتها را هم می پرستند و فرشتگان را هم مانند زن توصیف و اسم گذاری می کنند. نتیجه این دستگاهِ شناخت شناسیِ ناقص، گمراه ساختن دیگران است.
در علوم انسانی برخواسته از این مبنا، اصل وجود خدا، فرشتگان و عالم غیب، نفی یا در معرض تردید قرار نمی گیرند، بلکه تأیید می شوند، اما غلط، فهم، تفسیر و تبیین می شوند؛ به اندازه ای که از سوی خداوند کاملاً انکار می شوند. پس یکی از مدلهای علوم انسانی، مدل حسی مدعی دینداری است که مدعی پاسخ دادن به سؤالات بشر است، اما دستگاه شناخت شناسی او ناکارآمد است و پاسخ هایی غلط در اختیار بشر قرار می دهد.
روح سخن انسان شکاک، انسان حسی و انسان ملحد مدعی دیانت، یکی است. هر سه حس گرا و حس مدار و در انکار غیب، مشترک هستند که غیب، در آیه سوم سوره بقره به عنوان اولین ویژگی متقین و قبل از اقامه نماز ذکر شده است. به دیگر سخن از منظر اینان انسان و جهان و همه چیز، فقط از ماده تشکیل شده و هر آنچه که ماده و مادی نیست وجود ندارد و هر چه هم که وجود دارد، قطعاً مادی است و عقل هم به سان عینک و سمعکی برای چشم و گوش است که فقط اندکی توان آنها را افزایش می دهد؛
بنابراین با انکار غیب و در نتیجه حذف معارف وحیانی و محروم کردن خود از دانش ناب انبیا، و به دانش ناچیز خویش مغرور شدن، موجب شد و موجب می شود که انسان خود را از بخش مهمی از علم و دانش محروم کند. بر این اساس غایت علوم انسانی متعارف چیزی جز قهر و عذاب الهی نیست و نخواهد بود، چرا که آنها به جای اینکه خود را عبد خدا و جانشین خدا بدانند، جایگزین خدا می دانند. بر این اساس مهمترین دلیل آسیبهای معرفت شناختی، انکار یا نادیده انگاشتن و یا ارائه تفاسیر مادی از وحی است؛ و در مقابل، وضع مطلوب، بنا نمودن علوم انسانی بر اساس معارف وحیانی و معارف اهل بیت علیهم السلام است که با اصلاح و ترمیم و بلکه تحولِ دستگاه معرفت شناسی علوم انسانی متعارف و رایج می توان به آن وضعیت مطلوب دست یافت؛
از این رو ساختن علوم انسانی بر اساس معارف وحیانی و معارف اهل بیت علیهم السلام بیانگر وضع مطلوب ماست. برای تولید علوم انسانی متعالی که قرآن بنیان است و به برکت انقلاب اسلامی، مطرح شده، در مرحله اول باید قرآن را به عنوان یک "کتاب" علمی و آکادمیک، که می توان با آن علوم انسانی متعالی تولید کرد، نگاه کنیم و در مرتبههای بعد تصمیم بگیریم و قیام علمی لله انجام بدهیم و با توکل بر خدا به نقد و بررسی علوم انسانی رایج و آرام آرام به طرف تولید علوم انسانی متعالیِ قرآن بنیان حرکت کنیم؛
بنابراین اگر اصرار داریم که چراغ قرآن بالای سر علوم انسانی روشن باشد و علوم انسانی زیر نور قرآن قرار بگیرد، برای این است که چراغ هر چه بالاتر باشد، فضای بیشتری را روشن می کند و فایده بیشتری می رساند، نه اینکه چراغ نیازی داشته باشد که بالا باشد بلکه این ما هستیم که به نور چراغ نیاز داریم./918/ی701/س
رضا لک زایی